بی تو هرگز
چشم هایم بسته می شود
خسته می شود
وقتی بی تو قرار است
به همه لبخند بزند
حرفهایم را بهباد
چشم هایم را به خاک
می سپارم
ریشه می دهد
رشد می کند
دوباره می بیند
چشم هایت را
باز شبی خوابت را دیدم
باز شبی راز دلت را چیدم
باز آسمانی پر ستاره دیدم
باز به رویایی دوباره رسیدم
باز یک قصه زمانه بودم
بی تو اسیر و پروانه بودم
باز یک فریاد نرسیده به فریاد دلم
هزار حرف نگفته ماند در یاد دلم
تو مرا
وقتی که یادت در نگاهم شعله می زد
به پا بوس باران بردی
چشم هایم را بردی
پاهایم را ببر
باز با تو می آیم
اما بی تو هرگز نمی بینم
چشم های آبی باران را
دشت های سر سبز گلستان را
زندگی را با تو
اولین بار با تو آغاز کردم
دیدن یک شب پاییزی را...
قصه دیگر تموم شد پدر بزرگ رفت و از دنیای ما رنجور شد
ستاره سر به زیر شد
ماه پشت ابرها پیر شد
هوا خیلی دلگیر شد
اشک آمد
خنده چه بی دلیل شد
با رفتنش حتی گل از باغچه دیگر سیر شد
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شعر و آدرس rahha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 7 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 9 بازدید ماه : 9 بازدید کل : 7994 تعداد مطالب : 17 تعداد نظرات : 0 تعداد آنلاین : 1